ازمایش درکوچه ای ومن دوبارهازتو خواهش میکنم تو می روی وردبایت رانوازش می کنم گفتم شبی تکلیف چشمم رامشخص کن وتو گفتی صبوری کن که دارم ازمایش می کنم هدیه شبی به دست من ازشوق سیب دادی تو نگو که چشم ودلم رافریب دادی تو تو اشنای دل خسته ام نبودی حیف ودرد رابه دل این غریب دادی تو